در روزهایی که کمدیها سکان گیشه را به دست گرفتهاند و رقابت اصلی میان این گونه فیلمها در جریان است، اکران «مست عشق» با استقبال چشمگیری مواجه شده، به طوری که در فروش هفتگی توانسته کمدیهای روی پرده را پشت سر بگذارد و در پنج روز نخست نمایش خود بیش از ۲۳ میلیارد تومان فروش داشته است.
اما نکته قابل تأمل اینجاست که این استقبال از فیلم و فروش بالای آن متعلق به یک اثر اجتماعی نیست و به داستانی عاشقانه و تاریخی اختصاص دارد که از پهنه ادبیات بیرون آمده و میتوان اقبال مخاطبان به آن را نتیجه نیاز به فیلمهای غیرکمدی و صدالبته حُسن شهرت و اعتبار فتحی و حضور ستارگان سینما در فیلمی دانست که مدتهاست انتظار زیادی برای اکران آن وجود داشته است.
حسن فتحی از فیلمسازان صاحبسبکی است که مهارت ویژهای در قصهگویی و همراه کردن مخاطبانش با خود دارد. نگاهی به کارنامه کاری او از «مدار صفر درجه» و «میوه ممنوعه» تا «شب دهم»، «شهرزاد» و... نشان میدهد او میتواند با مهارتی مثالزدنی قاطبه مخاطبان با هر سلیقهای را پای داستانهای شاعرانهاش بنشاند؛ شیوه فیلمسازی فتحی با قصهگوییهای عاشقانه گره خورده و حالا در «مست عشق» سراغ یکی از شورانگیزترین داستانهای عاشقانه تاریخ ادبیات رفته که زبانزد خاص و عام است اما با این حال آن طور که باید نتوانسته امضای همیشگی خودش را پای آن بنشاند.
«مست عشق» برداشتی آزاد از حکایت مولانا و شمس به قلم فتحی و فرهاد توحیدی است و اگرچه قرار است این فیلم راوی داستان سفر شمس به قونیه و دیدار او با مولانا و سیر تحول و انقلاب روحی در این شاعر زاهدمسلک باشد اما در ترکیب با خردهروایتهایی که کارکردشان در پیرنگ اصلی چندان به قاعده نیست، درجا میزند.فیلم با صحنه جنگ و آشوب در قرون میانه آغاز و چون کابوسی در خواب شخصیتهای داستان شناور میشود اما داستان از انتها و ناپدید شدن شمس و ظن به قتل او آغاز میشود و با پرشهای زمانی در سکانسهای متمادی حاصلی جز سردرگمی و ابهام برای مخاطب ندارد، تا جایی که نخ تسبیح داستان به راحتی پیدا نمیشود و عملاً باید قدری از زمان فیلم بگذرد تا مخاطب توانایی این را پیدا کند که سکانسهای پس و پیش فیلم را چون پازلی کنار هم قرار دهد تا دریابد کدام اتفاق پیشدرآمد اتفاقی دیگر است.
خردهروایتهای اضافی
به عبارتی اینجا با مجموعهای از خردهروایتها مواجهایم که کارکرد چندان مؤثری برای اصل داستان ندارند و احتمالاً گنجاندن آنها در سیر قصه برای جلب رضایت سرمایهگذار ترک بوده است. به عبارتی غفلت از هسته اصلی داستان و پرداختی ضعیف و کمجان به ارتباط مولانا با شمس، این داستانکها را از آن حیث بیاهمیت جلوه میدهد که مجال از تصویر مفصلتر آن عارف و زاهد گرفتهاند. با این حال میان خردهروایتها هم توازنی برقرار نیست؛ از پرداختن باسمهای به عشق علاءالدین پسر مولانا به کیمیاخاتون و نفرتش از شمس برای ربودن عشقش تا دست و دلبازی در روایت سرگذشت اسکندر و مریم کنیز.
در واقع در این فیلم با یک داستان شتاب زده روبهروییم که ضربهاش را از شیوه روایت و به ویژه تدوین آن میخورد. مضاف بر اینکه عملاً شخصیتپردازی درستی هم برای کاراکترها اتفاق نیفتاده است. نقطه عطف «مست عشق» باید سرکردگی و شوریدگی مولانا باشد که در پی مجالست با شمس به دست میآید. گرچه در اسناد تاریخی هم از چلهنشینی این عارف و زاهد چیزی به بیرون درز نکرده اما با این حال شوق و عطش مولانا به یافتن حقیقت و سیر تحول او در فیلم آن طور که باید مجال بروز و ظهور نیافته است و آنچه این سجادهنشین باوقار را شیفته شمس میکند تواناییهای شمس در خرق عادتهاست که در نتیجه مجاهدت و ریاضت نفسانی و عرفانی به آن دست یافته؛ چه از به هم ریختن آسمان در نخستین دیدار و پرسش صریحش از مولانا که «مقام محمد(ص) بالاتر بود یا بایزید؟» و چه زمانی که بیمحابا به کلاس درس او ورود میکند و کتابهایش را در آب میاندازد و بی آنکه خیس شوند از آب برمیگیرد؛ نمونههایی از این قدرت ماورایی شمس در جای جای فیلم دیده میشود و از چلهنشینی این دو تنها به چند سکانس کوتاه از گفت و شنود مولانا و شمس در باب شناخت خود و چیستی هستی بسنده میشود.
درخشش شهاب حسینی در قامت شمس
تأثیر و اهمیت شمس در دگرگونی مولانا غیرقابل انکار و چشمپوشی است و «مست عشق» نیز بیشتر در خدمت شمس است تا مولانا چنانکه دوربین هم به این کاراکتر علاقهمندتر است که این هم دلایل متعددی دارد؛ نخست اینکه به مولانا و مرتبه علمی او جز چند سکانس و حضور شاگردان در محضر استادشان اشاره دیگری نشده؛ از طرفی بازی پارسا پیروزفر نیز در این نقش چندان درنیامده و در مقابل شهاب حسینی با بازی متفاوت و تسلط بر نقش شمس عملاً مولانای داستان را زیر سایه خود قرار داده است. حسینی در این نقش با تسلطی مثالزدنی تصویری متفاوت از آنچه تاکنون از او دیدهایم را به نمایش میگذارد. حالات چهره و احساسات او مغلوب گریم سنگینش نمیشود و در لحن و بیان دیالوگهایش فراز و فرودهای درخشانی دارد و میتوان بازی او را از امتیازات و نقاط قوت «مست عشق» دانست.
در ستایش عشق
طبیعتاً حاشیههایی که در طول دوران فیلمبرداری، توقف پروژه و اختلافات متعددی که با سرمایهگذار ترک پیش آمد به انسجام و تمرکز گروه آسیب وارد کرد و این شتابزدگی و چندپارگی نیز در فیلم مشهود است؛ با این حال اما «مست عشق» در ستایش عشق است؛ عشقی که گاه صورت زمینی مییابد و نجاتی میشود آدمی را از دریای سیاه جهل و بیمهری و گاه صورتی است کامل از خالق بیهمتا. پیامی که نمیتوان آن را نادیده گرفت و چنان که در جایی شمس به مولانا میگوید تو صلح را تنها برای مردم خودت میخواهی حال آنکه عشق حقیقی آن است که برای همه مردم جهان خواهان صلح و عشق باشی.
اگر خط روایی متلاطم مست عشق را نادیده بگیریم، تماشای بازیهای خوب و قابهای چشمنواز و استفاده از جلوههای بصری در کنار موسیقی جذاب و آواز علیرضا قربانی خالی از لطف نخواهد بود و این فیلم را به رقیبی جدی برای آثار روی پرده تبدیل کرده که مخاطبان همچنان به آن روی خوش نشان خواهند داد.
نظر شما